کمر شکستن و بی طاقت ماندن از بیم و غم. (غیاث). طاقت نیاوردن کمر و متحمل نشدن باری را. (آنندراج). طاقت نیاوردن کسی تحمل باری را. (فرهنگ فارسی معین) : گران است بار فراق آن قدر که کوه از کشیدن ببازد کمر. نورالدین ظهوری (از آنندراج). ز بار رشک ظهوری کمر ببازد کوه تحملم ندهد کاش بار مفت من است. نورالدین ظهوری (از بهار عجم و آنندراج)
کمر شکستن و بی طاقت ماندن از بیم و غم. (غیاث). طاقت نیاوردن کمر و متحمل نشدن باری را. (آنندراج). طاقت نیاوردن کسی تحمل باری را. (فرهنگ فارسی معین) : گران است بار فراق آن قدر که کوه از کشیدن ببازد کمر. نورالدین ظهوری (از آنندراج). ز بار رشک ظهوری کمر ببازد کوه تحملم ندهد کاش بار مفت من است. نورالدین ظهوری (از بهار عجم و آنندراج)
نظربازی کردن. چشم چرانی کردن. تماشای زیبائی ها کردن: کس عیب نظر باختن ما نکند زیرا که نظر داعی تنها نکند. سعدی. صوفی نظرنبازد جز با چنین حریفی سعدی غزل نگوید جز بر چنین غزالی. سعدی. مردم چشم من ار با تو نظر باخت چه شد عشقبازی صفت مردم صاحب نظر است. سلمان (آنندراج). چون ز حال دل صاحبنظرانی غافل تو که در آینه با خویش نظر باخته ای. صائب (آنندراج)
نظربازی کردن. چشم چرانی کردن. تماشای زیبائی ها کردن: کس عیب نظر باختن ما نکند زیرا که نظر داعی تنها نکند. سعدی. صوفی نظرنبازد جز با چنین حریفی سعدی غزل نگوید جز بر چنین غزالی. سعدی. مردم چشم من ار با تو نظر باخت چه شد عشقبازی صفت مردم صاحب نظر است. سلمان (آنندراج). چون ز حال دل صاحبنظرانی غافل تو که در آینه با خویش نظر باخته ای. صائب (آنندراج)
کنایه از سر فدا کردن. (آنندراج). در راه کسی از جان گذشتن: عشقبازی چیست سر در پای جانان باختن با سر اندر کوی دلبر عشق نتوان باختن. سعدی. چون دلارام میزند شمشیر سر ببازیم و رخ نگردانیم. سعدی
کنایه از سر فدا کردن. (آنندراج). در راه کسی از جان گذشتن: عشقبازی چیست سر در پای جانان باختن با سر اندر کوی دلبر عشق نتوان باختن. سعدی. چون دلارام میزند شمشیر سر ببازیم و رخ نگردانیم. سعدی
بازی نرد کردن، بازی شطرنج کردن، قماربازی کردن، لعب کردن شعبده کردن: مهره انجم ز زرین حقه ساخت با فلک در حقه هر شب مهره باخت. (منطق الطیر. چا. دکتر گوهرین 1)
بازی نرد کردن، بازی شطرنج کردن، قماربازی کردن، لعب کردن شعبده کردن: مهره انجم ز زرین حقه ساخت با فلک در حقه هر شب مهره باخت. (منطق الطیر. چا. دکتر گوهرین 1)